بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

مختصری درباره ی زن سی ساله و مادام بوآری

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ


حرکت دو شخصیت اما بوآری در کتاب مادام بوآری و ژولی اگلیمون در رمان زن سی ساله مانند دو خط موازی است که رفته رفته از هم دور می شوند و علارغم شباهت ها ، نهایت افتراق را با هم دارند اما دوباره در نتایج به هم نزدیک می شوند ... مسأله ی هر دو عشق است ولی اما آگاهانه وارد ماجرا می شود و انتخاب می کند ، آگاهانه دست به ویرانی اخلاق عرفی و مذهبی می زند چون عشق برای او ، فقط عشق نیست ، بلکه عاملی برای دگرگونه زیستن است... برعکس ژولی به حفظ اخلاق می کوشد ( هر چند مذهبی نیست ) اما تقدیر قوی تر از اوست و در چنگال جبری گریزناپذیر گرفتار است ... جالب این جاست که این دو رویکرد  ، دو شخصیت متفاوت را خلق می کنند هر چند سنگ بنای هر دوی آن ها یکی است ... و جالب تر این که نتایجی که به دست می آورند هم یک سان است ؛ دست هر دو در نهایت از هیچ پر است ، آن چنان که انگار چاره ای جز مرگ نیست ...

به نظرم نکته ی نهفته در دو اثر این است که چه در جبر و چه در اختیار آدمی مغلوب عشق است ... عاشقی هیچ گاه قاعده ی برد _ برد نداشته که هیچ ، قاعده ی برد _ باخت هم ندارد انگار ... مثل این که این جا قاعده همیشه باخت _ باخت است ... در همه ی دوران ، برای همه ی انسان ها ...

۹۴/۰۸/۲۴
حمیدرضا منایی

درباره ی کتاب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی