.
یک قسمت کارتون تام و جری هست که تام روی یک ننو خوابیده و یک خط مورچه از زیرش می گذرند ... آن وقت جری از راه می رسد و یک سر ننو را از درخت بر می دارد و تام را سر می دهد بر پشت مورچه ها ... مورچه ها هم تام را همان طور که خواب است با خود می برند !!! حالا این داستان ماست ... چنین وضعی داریم در خانه ... یک مدت هر کاری کردم ، هر چه سوراخ های شان را بستم ، خانه را تر و تیز کردم دیدم فایده ندارد ... باز می آمدند ... حیران مانده بودم که چه جوری هاست واقعأ!؟ بالاخره یعنی چی !؟ ... گذشت نا این که چند روز پیش به مهرگان خاکشیر دادم ... خوب که خورد دیدم قلپ آخر را در دهانش نگه داشته ... ماندم چرا این کار را می کند که دیدم یواشکی رفت و یک تکه موکت اتاقش را بالا زدو خاکشیر ها را ریخت آن جا ! پرسیدم چرا این کار را کردی !؟ جواب داد این سهم مورچه هاست !!! رفتم همان قسمت موکت را بالا زدم ؛ به اندازه ی یک انبار مواد غذایی آن زیر ریخته بود ! بعد که دید من مشکوک نگاه می کنم و وضعیت بحرانی است این طوری کرد ؛ من اینارو می ریزم جلو لونه شون که اون ور نیان !
یعنی استدلال از این کشنده تر وجود نداشت!
اتفاقأ حالا چند روزی است که اتاق به همان صورت مانده و همه جور خوراکی روی زمین پیدا می شود ... مهرگان هم سهم مورچه ها را می گذارد دم سوراخ شان ... اما شگفت این جاست که حوزه ی فعالیت مورچه ها کم شده و تک و توک در سطح اتاق دیده می شوند !! فقط مشکل این جاست که اتاق کمی کثیف به نظر می رسد ...
چند روز پیش یک مگس آمد توی خانه ... مهرگان صدایم زد که بیا یک پشه ی بزرگ آمده ! رفتم و به اش گفتم این مگس است و پشه نیست ... اتفاقا مگسه همان وقت نشست روی پرده ... مهرگان با تعجب نگاهش کرد و سر جنباند که ؛ عجب ! اسمشو شنیده بودم ... پس مگس که می گن اینه !