.
چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ق.ظ
شکارچی ،
نفس زنان ایستاد ؛
عصر ششم اسفند ماه
آفتاب نیمه جان
برف های شیار خورده
آواز یک زاغ از دور
و هوا از غبار اندوه پر ...
نرمه بادی سرد وزید،
دسته ای گنجشک از میان شاخه هایی عریان
هراسان پریدند ؛
" آدم این جا تنهاست"
شکارچی ،
توبره ی سنگین را بر شانه ها جابه جا کرد
و راه افتاد ...
توبره ،
از شکار غربت
پر بود ...
۹۴/۰۸/۲۰