بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ب.ظ

عرصات جنون

می توان همه ی احساساتی را که یک انسان در طول روز تجربه می کند ، به دو دسته ی مثبت و منفی ( قبض و بسط) تقسیم کرد ... تکلیف ما با خیلی از این احساسات به واسطه ی بداهتی که حال خوب و بد ما دارند روشن است ... حال خوب را خوب می دانیم و حال بد را بد ... در این میان یک احساس عجیب وجود دارد که ماهیت دو گانه و شگفت انگیزش آن را بسیار خطرناک می کند به یک روایت ... بگذارید این طور بگویم ؛ مثلأ نشسته ای در اتاق ، کتاب می خوانی یا فیلم می بینی یا به موسیقی گوش می دهی و یا ... ناگهان یک کلمه ، یک دیالوگ ، یک تصویر ، یک رنگ ، یک قطعه موسیقی و... چنان انرژی انبوهی در تو تولید می کند که انگار می توانی جهانی را  ببلعی ... بلند می شوی از جا ، راه می افتی در اتاق حیران و سرگردان ... انرژی چنان متراکم می شود در درونت که می خواهد تمام وجودت را از هم بپاشاند ...  همه ی کلمات محو می شوند ... فقط امواج ویران گر انرژی است که هجوم می آورند ... می خواهی پرواز کنی اما پر نداری ... به قول سهراب : متراکم شدن ذوق پریدن در بال ... بالی که نیست و نداری ... فقط حالش هست و توانایی اش نه ... کشنده است این حال ... من می گویم : عرصات جنون ... در لحظه فقط می خواهی بروی ... فقط به رفتن و از خود بیرون زدن فکر می کنی ... روی پا بند نیستی ... لحظه ای است که ؛ من تورا خلق می کنم و تو مرا! گفتنی نیست ! حالی است که به قول شاملو : می خواهم آب شوم در گستره ی افق ...
خیلی بلد باشی ، در طول سال ها خیلی با خودت کلنجار رفته باشی فقط می توانی اندکی این حال را ، شاید به اندازه ی چند دقیقه بیش تر ، امتداد بدهی تا شاید در آن میان دستت به چیزی بند شود و از در تخیل که در این وقت ها چهار تاق باز می شود ، چیزی به دست بیاوری و لحظه ای خلق کنی ... همه اش همین است !
به تجربه می دانم پشت این حال قبضی عظیم در راه است ... افسردگی های کشنده است که بی رحمانه هجوم می آورند و مچاله ات می کنند ... دلیلش هم روشن است ؛ اول این که حجم عظیمی از انرژی را ناگهان تخلیه کرده ای و دوم ، وقتی آستانه ای را زدی دیگر کم تر و پایین تر از آن برایت جذابیتی ندارد ... وقتی آن حال را می بینی ، آن انبساط را ، هر حالی جز آن و همه ی حال های میانه که نه خوب اند نه بد ، یک جا تبدیل به حال بد و خراب می شوند ... دیگر حال میانه وجود نخواهد داشت ؛ یا عالی خواهی بود یا خراب !
آن کارکرد دوگانه که اول گفتم همین است ؛ تو با یک حال خیلی خوب ، حالی سرشار از خلاقیت و تخیل روبرو می شوی و بعد ناگهان آن حال خراب و قبض از راه می رسد ... این دو حال ، دو روی یک سکه اند و کاری نمی شود کرد ... من می دانم ...

پا نوشت : من یک تفسیر یونگی از پروسه ی شکل گیری این حال انبساط دارم ؛ عامل تولید کننده ی این حال برای هر آدمی فرق می کند و هر چیزی می تواند باشد ، اما یک نکته ی مشترک و ظریف این جا وجود دارد ؛ این حال زمانی اتفاق می افتد که انگار پرده ای از روی کهن الگوها (آرکیتایپ ها ) کنار زده می شود و آن ها در وجود ما فعال می شوند ... چون یکی از ویژگی های منحصر به فرد حال یاد شده ، حذف زمان و مکان است ... انگار که برای لحظاتی یا دقایقی تو همه ی هستی را فارغ از ابعاد زمان و مکان در خود داری ... 


۹۴/۰۸/۱۹
حمیدرضا منایی

درباره ی انسان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی