.
یکی از دوستان تا صحبت کار خانه پیش می آمد بدجوری آشفته می شد ... می توپید که : یعنی چه !؟ انسان به دنیا نمی آید که کار خانه بکند ! انسان به دنیا می آید برای تفکر !
وقتی هم می پرسیدی که بالاخره کی کارها را بکند ، یک ذره چشم هاش را خمار می کرد و با لحنی آرام می گفت : بالاخره یک طوری می شود !
حالا
نه من بگویم آمده ام این جا برای تفکر ! واقعأ نه ... ولی خب ، گاهی که
مال ما همیشه است ، پیش می آید که هم واشر می سوزانی وهم یاتاقان می زنی و
هم گیربکست باید بیاید پایین و تعمیر اساسی شود ... کسی هم که به این نقطه
رسید از خیر تعمیرات بگذرد هم به نفع خودش است هم بشریت ! باید یاد بگیرد یک
جورسر و ته قضیه را هم بیاورد ... اتفاقأ ظرف شستن یکی از این مکافات است
که بد جوری به هم آوردن سر و ته اش نیازدارد ... فکرش را بکن روزی سه بار
کم کمش ! نمی شود اصلأ به اش فکر کرد ! هولناک است ... پس یک دفعه بگویید
ما به دنیا آمده ایم که فقط ظرف بشوییم !
ولی خب ، نمی شود که ظرف نشست ! سر کوه ظرف و ظروف تمیز بنشینی تمام می شود ... چاره ای نیست که به یک راه میانه تن دهیم ... الغرض ؛
اول
این که سعی کنید هر چه کم تر ظرف کثیف کنید ، خیر دنیا و آخرت تان در این
است ... مرحله ی بعد وقتی ظرف ها کثیف شد اصلأ به شان فکر نکنید ... با
خودتان نگویید حالاست که آسمان به زمین برسد ! من قول می دهم هیچ اتفاقی
نخواهد افتاد ... هر چه شد با من ... با خیال راحت از کثیف کردن ظرف ها لذت
ببرید ... به شان بفهمانید که بی ارزش اند ... مثلأ اگر از هر چیزی یک دست
6 عددی دارید به مرور از همه شان استفاده کنید ( از آن ها که خیلی کثیف
نیستند 2 بار!) خوب که همه ی ظرف ها کثیف شدند یک باره بشویید ، به همین
راحتی ... آن چنان در وقت و آب و مایع ظرف شویی صرفه جویی می کنید که باور
کردنی نیست ! ... همین نسبت را در تمیز کردن خانه و حتی کشور داری می توان
رعایت کرد !
اما اگر خیلی طبع تان ظریف است و به ریخت و پاش و شلوغی
حساس هستید این هم راه دارد ؛ ظرف ها را خیلی مرتب توی سینک بچینید به شیوه
ی بشقاب ها روی هم و کاسه ها توی هم ... آشغال شان را هم تمیز کنید ( که
البته ارزشش را ندارد!) این طوری توی ذوق نمی زنند و همه جا مرتب می ماند
... نکته دیگر این که آدم با خودش رودربایستی ندارد ! اگر ، اگر یک وقت
مهمانی ، کسی خواست بیاید دستی به سر و گوش ظرف ها بکشید که آبرو داری کرده
باشید مثلأ !اگر هم تمیز نکردید و مهمان رسید ولازم دیدید برایش بخوانید ؛
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
خوش نشین ای قافیه اندیش من
قافیه دولت تویی در پیش من
از خوبی های این جور زندگی های بسیط این که درش کشف های زیادی
نهفته است ... خود من تا حالا چیزهایی کشف کرده ام که کسی نکرده ! آخری اش
تبدیل آش رشته به یک جور بتن است که با دینامیت هم از جاش تکان نمی خورد چه
برسد به زلزله ! منتها یک گیر ظریف دارم در نسبت کشک و آش که کدام یک
چسبندگی را بیش تر می کند ؟ البته یکی دو نوبت دیگر که کسی برایم آش رشته
بیاورد فورمولش پیدا می شود و آن وقت به نام بشریت ثبتش می کنم ! فکرش را
بکن ؛ توی خیابان بونکرها به جای بتن ، آش رشته جا به جا کنند ! عالی نیست
!؟