بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

بازی زندگی

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۵۸ ق.ظ


میان همه ی بازی ها ، تتریس به طرز شگفت آوری شبیه زندگی بعضی از ماست . پارادوکس عجیبی در این بازی وجود دارد که در واقع همین پارادوکس بازی را شکل می دهد ... قاعده این است ؛ می سازیم که ویران کنیم و ویران می کنیم که بسازیم ... این سیر از سرعتی آرام و با نگاه و منطق و تفکر آغاز می شود و مرحله به مرحله که بر سرعت بازی اضافه می شود بازیکن به سمت کنش های غریزی و ناخودآگاه حرکت می کند ... در نهایت برنده کسی است که بیش تر بتواند این سیر و چرخه را ادامه بدهد ... یعنی بیش تر ساخته باشد و بیش تر ویران کرده باشد تا دوباره بسازد و دوباره ویران کند ... اما " برنده بودن " هم در این جا نقیض خود را در خود تولید می کند ؛ تتریس سیر مدام است ... الگوهایی هستند که دایم تکرار می شوند ... و از آن جا که این سیر بی نهایت است همه ی بازیکنان بازنده اند و کسی برنده نیست ...

********************

کشف بزرگ بچگی هایم آتاری بود ... آرزوی بزرگی بود داشتنش برای بچه ها ... همین آتاری برای نسل من نقش یک گذرگاه را داشت از عصر الک دولک و تیله بازی  گل کوچک به عصر دیجیتال ... ده تومن می دادیم و از خورد و خوراک مان می زدیم و می رفتیم همین جاهایی که حالا اسمش شده گیم نت ... آن وقت ها اسمی نداشت ... با آن پول می توانستیم سه دست بازی کنیم ... همه هم عاشق بازی هواپیمایش بودیم که اگر اشتباه نکنم اسمش لیور رایت بود یا چیزی در این مایه ... آرزوم  بود که به آخرش برسم ... آرزوی همه بود ... بازی خودم که تمام می شد می نشستم و بازی بچه های دیگر را تماشا می کردم ... هر چه پول داشتم همین جور دادم ... اما هیچ وقت ، هیچ کس به آخرش نرسید  ، حتی من ...

********************

تکمله ای بر بازی زندگی ؛

گویند نخستین کس که نرد بساخت و بازی کرد اردشیربن بابک بود و بدین وسیله کار جهان را وانمود که چگونه در تغییر است و جهانیان را بازیچه ی خویش دارد و خانه های نرد را به شمار ماه ها دوازده کرد و مهره ها را به تعداد ایام ماه کرد و مهره ها(طاس ها !؟) را نمودار تقدیر کرد که مردم دنیا را بازیچه دارد و کسی که نرد بازی می کند با مساعدت تقدیر در کار بازی به مراد تواند رسید و هوشمند و باریک بین بی مساعدت تقدیر در کار جهان حتی هم سنگ ابلهان نتواند شد که روزی و توفیق را در این دنیا جز به کمک بخت نمی توان به کف آورد ... مروج الذهب ج/1


۹۴/۰۸/۱۱
حمیدرضا منایی

نظر بازی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی