بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

نماد گرایی در تمیزی

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۵ ب.ظ


برای منی که همت عالی ام خالی کردن زیر سیگاری سه چهار روزه است ، حقیقتأ خانه تکانی شب عید چیزی است در حد شکافت هسته ای ... شب عید که شد گفتم امسال باید تکانی به خودم بدهم ... سال همت مضاعف هم دارد تمام می شود و ما هم که تا حالا نکرده ایم ... همت را می گویم ... خوب است آخر سالی حرکتی بکنیم ... دست و پا زنان در همین فکرهای شوم بلند شدم ، دوری توی خانه زدم که مظنه ی کار دستم بیاید ... آقا خدا نصیب گرگ بیابان نکند ... فقط از دیدن ظرف چرک های توی سینک سرم گیج رفت ... بقیه ی خانه را هم سرسری نگاهی کردم ... ولی چشمم جایی را ندید ، ضربه ی اصلی را ظرف ها زده بودند ... بعد نشستم با خودم دودوتا چهار تا که ؛ خب ... جوون ... تو که جان این کارها را نداری ... تراکتور که نیستی ... اصلأ گیریم که باشی ، حال و حوصله اش را چه می کنی !؟ ... داری یا نه !؟ ... واقعأ سئوال هایی بود اساسی ... و جواب ها هم از پیش روشن ... دوباره افتادم به فکر که ای بابا ... بالاخره سال جدیدی گفتند ، عیدی گفتند ... همین جوری که نمی شود ... باید از جایی شروع کرد شاید این طوری نکبت سال 89 دست از سرمان بردارد ... چشم که باز کردم توی بقالی بودم و از ردیف قوطی های تمیز کننده سان می دیدم ... من که فقط وایتکس را می شناختم ... ولی گفتم از هر نوع مایع تمیز کننده که دارد بدهد ... آقا یعقوب هم سنگ تمام گذاشت ؛ تکمیل تکمیل فرستادم خانه ... لباس رزم پوشیدم ... آستین ها و پاچه ها بالا! ... آه ای خدایان بگذارید  قربانی راه نظافت من باشم ! خیلی هم مصمم ! مرگ بر هر چه کثیفی است ! گور پدرش ! می روم در دهان شیر! ... که البته نتیجه از قبل روشن بود ... خدایان تمیزی من را قبول نکردند و شکست خورده ی اول و آخر من بودم ... در یک ربع اول ضربه ی فنی شدم و الفاتحه ... خب ، هر کاری کردم نشد ! نشستم یک لیوان چای خوردم و بعد یک نخ سیگار آتش زدم ... دیدم آبرویم جلوی خودم بد جوری دارد می رود ، به سرعت نقشه ی جایگزین را پیش کشیدم ... طرح این بود که به جای تمیز کردن کل خانه ، نمادهایی از آن را که به شدت توی چشم می زند رفت و روب کنم ... یکی از این نمادها به نظرم شیرها هستند ... چنان به جانشان افتادم و ساییدم که فکر کنم نوشان هم این طور برق نمی زد ... توالت ها را هم اساسی شستم ... خودم که خوشم آمد ... اوج کار و هنر نمایی را گذاشتم برای حمام ... واقعأ که هیچ چیز از یک حمام تر و تمیز بهتر نیست ... دوسه باره همه جا را شستم ... فقط آیینه اش یادم رفت ، مثل ظرف های چرک که برای پاک کردن شیر گذاشتم شان روی کابینت که آن هم بعد از تحویل سال یادم افتاد و دیگر کار از کار گذشته بود ... باز این ها اشکالی نداشت ؛ شاه کار جای دیگر بود ... توی آشپزخانه از پس وسوسه ی پاک کردن آون بر نیامدم ... ناکس به اندازه ی دو حلب روغن درش ذخیره داشت ... دیگر رنگش پیدا نبود ... من هم گرفتمش زیر شیر آب داغ ... انواع جرم گیر را ریختم روی سرش ... حتی وایتکس را ... بعد هم سیم و اسکاچ ... بساب بساب مفصل ... آخرش یک چیزی شد که برقش چشم را خیره می کرد ... هان !؟ پس چی !؟ یک همچین چیزی ام من ! اصل تمیزی !... کارم که تمام شد گذاشتمش روی شوفاژ که سیم هایش خشک شود ... یعنی قاعدتأ باید می شد ... موقعی که زدمش توی برق ، دو روز بعد ها ، شروع کرد به دود کردن ... گفتم لابد چربی هایی هستند که به خورد المنت رفته اند ... همین جوری نگاهش می کردم که آتش گرفت و سوخت ... از این هم راحت تر که من می گویم ...

به هر صورت این تئوری که امسال پیدایش کردم بدک نبود ... نماد گرایی در تمیزی را می گویم ... اگر رومی رومی نشدیم ، زنگی زنگی هم نبودیم ... منتهی یک مقدار ایراد دارد که البته طبیعی است ... سال اول بود ، به مرور بهتر می شود ...


۹۴/۰۸/۰۹
حمیدرضا منایی

تدبیر منزل

نظرات (۱)

بگید یک نفر بیاد تمیز کنه.. در بدترین حالت ساعتی پنجاه تومن می گیره و دو سه ساعته بهتون تمیزترین خونه ی ممکن رو تحویل میده...
خونه تکونی عید برای خانوما هم کار سختیه... چه برسه به آقایون...
پاسخ:
به آن هم می رسم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی