ترسای پیر پیرهن چرکین ...
در میان تمام هنرها و هنرمندان شاعر( و شعر ) تنها کسی است که هستی برای او ، حضوری در مقابل و پیش رو است . به عبارتی دیگر کلیت هستی برای شاعر با ضمیر " تو " شناخته می شود و نه " او " که ضمیر سوم شخص غایب است . شعر در همان لحظه ای که شکل می گیرد ، پایان می یابد . ارتباط با " آن " و در لحظه زیستن ویژگی بزرگ شعر و شاعر است . از طرفی دیگر " زمان " عمده ترین چالش تمام هنرهاست . منظورم از این حرف دو چیز است ؛ اول درک " آن " هستی و زندگی است که برای هنرمند ضروری است ، دوم شکل روایی - زمانی اثر که هنرمند برای ارائه ی به مخاطب آن را برمی گزیند . در این میان زمان حال مهمترین و تأثیر گذارترین زمان هاست . برای نمونه ، بر خلاف اکثر رمان ها که در گذشته روایت می شوند ، زمان در سینما همواره زمان حال است و این مسأله باعث تأثیر گذاری بیش تر آن می شود .
ابن الوقتی ، در لحظه زیستن و قدر " آن " را دانستن در بسیاری از مکاتب و مذاهب بشری مورد ستایش قرار گرفته است . اما زندگی در لحظه ( این جا منظور هنرمند است ) جز برای شاعر ، برای دیگری امکان پذیر نیست ( به دلیل آغاز و پایان در لحظه ، آن چنان که گفته شد ) ما به هیچ لحظه ای نمی توانیم حتی اشاره کنیم و بگوییم این " حال " است . درک زمان حال برای ما پرشی از گذشته به آینده است و در این میان زمانی گم شده که به طور تأسف آور و غم انگیزی کوتاه است . کم اند آدم هایی که به " آن " هستی می رسند و از آن کم تر کسانی که توان زیستن در آن را دارند . ماندگاری شعر محصول همین ارتباط و زیستن در زمان حال و حضور در مقابل هستی است .
برای سال های طولانی در هشت کتاب سهراب گیر افتاده بودم . آن چه مرا از آن دنیا رها کرد ، شعر زمستان اخوان بود . شعری در غایت استحکام فرم و معنا که به تمام عرصه های زندگی مدرن قابل تعمیم است ... اما در مصاحبه ای از اخوان شنیدم که می گفت فضای یک زمستان معمولی در نظرش بوده (نقل به مضمون )، آن چنان که هست ؛ سرد و دلگیر ! و نه هیچ چیز دیگر !