پارادوکس زندگی و کار (پول)
یکی ازعمده ترین و فراگیر ترین پارادوکس های زندگی ما همین است . یعنی برای این که بتوانیم آن طور که می خواهیم زندگی کنیم باید زمان زیادی را برای کار کردن و پیدا کردن پول صرف کنیم . وهر چه این زمان بیش تر باشد به همان نسبت از ساعات زندگی ( آمال و اهدافی که یک انسان معنا و هویت زندگی اش را در آن جست و جو می کند ) کم کرده ایم . از طرف دیگر اگر بخواهیم زندگی کنیم ( حرکت به سوی هدف و آرزو ) این تکاپو بدون پول امکان پذیر نیست . این جا ترس از آینده عاملی تعیین کننده است و وزنه ی کار و پول را سنگین تر می کند . بسیاری از انسان ها با بالا رفتن سن ، وقتی به عقب بر می گردند و نگاه می کنند ، می بینند از آن چه بوده اند و می خواستند بشوند خبری نیست . آن حال و احوال را می گذارند پای شور و اشتیاق جوانی ... و به ناچار به محافظه کاری خود و فکر فردا و تأمین آسایش آن پناه می برند ...
پانوشت : هستند کسانی که
دو خط کار و زندگی شان با هم تلاقی پیدا می کند... و اگر آن کار پول در
آور هم باشد، به راستی باید گفت که آن ها بخت یاران روزگارند ...
خوشا به حال بخت یاران
همیشه به حال بزرگان موسیقی کلاسیک حسرت خورده ام
تصور اینکه در زمینه ی فاخر و ارزشمندی کار و فعالیت کنی که همیشه عاشقش بودی و هستی و این کار برات ثروت و شهرت و جاودانگی به ارمغان بیاره، بسیار حسادت برانگیزه