.
مثنوی :
گفت با دلقک شبی سید اجل/ قحبه ای را خواستی تو از عجل
با من این را باز می بایست گفت / تا یکی مستور کردیمیت جفت
گفت نُه مستور صالح خواستم / قحبه گشتند و ز غم تن کاستم
خواستم این قحبه را بی معرفت / تا ببینم چون شود این عاقبت
عقل را من آزمودم هم بسی / زین سپس جویم جنون را مغرسی
فاحشگی
تن یا نتیجه ی فقر است یا هوس ... دایره ی تأثیر گذاری در این فحشا میان
دو تن بیش تر نیست ... یا در جمعی که در حاشیه ی یک اجتماع کلان زندگی می
کنند ... اما شکل دیگری هست به نام فاحشگی روان ... این شکل از فحشاء چون
هیچ وقت عریان نیست و همیشه نقاب بر چهره دارد به سختی دیده می شود و قابل
شناسایی است و معمولأ در پشت انواع نقاب های مذهبی و اجتماعی و غیره مخفی
می ماند ... گستردگی این فحشاء اتفاقأ از همین مخفی بودن است و این که در
مجرای خود فحشاء شناخته و دیده نمی شود ... برای همین گسترده ترین میزان
پخش فساد را داراست ... پایین ترین دامنه ی این فحشاء افشای راز دیگران است
و بالاترین نقطه اش را در یک جمله می توان خلاصه کرد ؛ به دست آوردن هر
چیزی تحت هر شرایطی ...
(بعضی در تأویل واژه ی ج*نده معتقدند به جن +
ده ... یعنی آن که جن می دهد ... و جن به معنای پوشیده و مستور است ... و
چون دانش و علم از کشف حاصل می شود جن*دگی نماد نادانی است )
اما آن
که به تن فاحشه است همواره خود را موجودی در حاشیه ی اجتماع و گناه کار می
داند ... همین گناه کار انگاری خویش دامنه ی نفوذش را در اجتماع کم می کند
و در بعد فردی به آگاهی از وجود خویش می رساند ، اما آن که به فاحشگی روحی
مبتلاست حاشیه ی ابتذال وجود خود را نمی شناسد یا می شناسد و در پشت پرده ی
تزویر و ریا با خود و دیگران می زید و خود را نه حاشیه که عین متن می داند
...