.
برج سکوت / کتاب سوم
معمولأ آدم ها از مشکلات و دردها و بلاها تصورات دوری دارند ، فکر می کنند همه ی اتفاقات بد مال دیگران است ... اما لحظه ای چشم باز می کنند و به خطای فکرشان پی می برند که خود به دام بلا افتاده اند ... زندگی پر از خطر است و بالاترین خطر به دنیا آمدن است ... وقتی کسی به دنیا می آید ، وارد بازی شده است و باید صابون هر اتفاقی را به تن بمالد ... دنیا همیشه یک عده شکست خورده برای قدرت نمایی می خواهد تا به آنانی که پیروزند نشان دهد ... این وسط تنها امکان پیش رو برای نجات آن است که درد و رنج یک آدم یا یک گروه ، درد همه ی جامعه باشد ... هیچ کدام از آدم های پیروز جامعه ، آنانی که سینه را سپر می کنند و به راحتی دیگران را قضاوت ، این را نمی دانند ؛ بلا پشت در کمین نشسته است تا مثل بختک و در یک آن ، روی کسی بپرد و در چشم بر هم زدنی ورق زندگی اش را برگرداند ... از من گفتن بود !