بی خوابی

بی خوابی

بی خوابی

هیچ گونه کپی برداری از این وبلاگ بدون اجازه و بی ذکر نام نویسنده مجاز نیست...

وطن من زبان من است ، زبان من که مرا به کسی در دورترین نقطه از دنیا پیوند می دهد و از کسی در نزدیکی ام دور می کند...

هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بوَد روا بوَد که بگویند...
و نباید در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود و چیزها نویسم «بی خود » که چون « وا خود » آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت ....
حقا و به حرمت دوستی که نمی دانم این که می نویسم راه «سعادت » است که می روم یا راه «شقاوت » .
و حقا که نمی دانم که اینکه نبشتم «طاعت » است یا « معصیت » .
کاشکی یکبارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی !
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم رنجور شوم از آن به غایت .
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم .
و چون احوال عاشقان نویسم نشاید .
و چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید .
و هر چه نویسم هم نشاید .
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید .
و اگر گویم نشاید .
و اگر خاموش هم گردم نشاید .
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید ...
عین القضات

پیوندهای روزانه

.

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ


بیان و روایت ادبیات داستانی در ایران را به سه گونه می توان تقسیم کرد ؛
1) روایت هایی آن گونه که هدایت و علوی و براهنی و تقی مدرسی می نوشتند ، مبتنی بر زبانی ساده و سرراست ، بدون بی چیدگی های زبانی ...
2) روایت هایی آن گونه که رضا دانشور و هرمز شهدادی و بهمن فرسی می نوشتند ، مبتنی بر زبانی تند و تیز و منتقدانه که هدفش غالبأ کشف نیمه ی تاریک هستی و انسان بود ...
3) روایت هایی آن گونه که ابراهیم گلستان و هوشنگ گلشیری و در ادامه دولت آبادی و ابوتراب خسروی می نویسند که مبتنی است بر زبانی شاعرانه که لزومأ به مفاهیم شاعرانه نمی پردازد و صرف موزون و آهنگین کردن زبان است ...
متاسفانه از سه جریان بالا ، دو گونه ی 1 و 2 در بعد از انقلاب تقریبا از چرخه ی ادبیات حذف شد و روایت سوم ، تنها روایت قدرتمند باقی ماند ... این که چرا چنین اتفاقی افتاد دلایل مختلفی دارد اما نتیجه اش زوال ادبیات داستانی بود و هست ( به خصوص در رمان ) که حالا با آن روبه رو ایم و تبدیل شدنش به این موجود در حال احتضار که توان سرپا نگه داشتن خود را هم ندارد چه رسد به خواسته های بزرگی مثل نقد قدرت یا اجتماع ...
الغرض ، رضا دانشور یکی از ستون های اصلی جریان دوم بود با داستان بلند و فراموش نشدنی نماز میت ... این اثر بی شک یکی از نوادر آثار داستانی در ایران است که خوب دیده و شناخته نشد ( یا نگذاشتند که دیده شود ) ...
به هر صورت حالا دیگر رضا دانشور بین ما نیست و ما دوباره توانستیم به عهد نخبه کشی خود وفا کنیم و هنرمندی را در انزوا نابود ... روانش قرین آرامش ابدی ...


۹۴/۰۳/۲۰
حمیدرضا منایی

درباره ی ادبیات

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی